qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

محبت علی _علیه السلام_

بسم الله الرحمن الرحیم

در روایت است که هرکس امیرالمؤمنین_علیه‌السلام_را دوست داشته باشد، خدا از او راضی می‌شود؛

(أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً أَحَبَّنِي وَ مَنْ أَحَبَّنِي فَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ) (بحارالانوار/ج۲۷/ص۱۱۴).

ما چه چیزی بالاتر از این می‌خواهیم؟ مگر ما به دنبال کسب رضایت خدا نیستیم؟ طبق این روایت هرکس امیرالمؤمنین_علیه‌السلام_را دوست داشته باشد، خدا هم از او راضی است و او را وارد بهشت می‌کند. در جایی فرمودند:

(أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً اسْتَغْفَرَتْ لَهُ الْمَلَائِكَةُ)؛

اگر کسی قلباً امیرالمؤمنین_علیه‌السلام_را دوست داشته باشد، تمام ملائکه برای او استغفار می‌کنند.

استغفار ملائکه با استغفار با ما فرق می‌کند. وقتی ملائکه از طرف ما استغفار بکنند؛

(فُتِحَتْ لَهُ أَبْوَابُ الْجَنَّةِ الثَّمَانِيَةُ يَدْخُلُهَا مِنْ أَيِّ بَابٍ شَاءَ بِغَيْرِ حِسَابٍ)؛

خدای متعال به برکت استغفار ملائکه درهای بهشت را به روی مؤمن باز می‌کند. چرا؟ به خاطر دوست داشتن امیرالمؤمنین_علیه‌السلام_.

(أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً أَعْطَاهُ اللَّهُ كِتَابَهُ بِيَمِينه)؛

هرکس امیرالمؤمنین_علیه‌السلام_را دوست داشته باشد، خداوند در قیامت نامه‌ی اعمالش را به دست راست او می‌دهد. شما هم در قیامت به همین روایت احتجاج می‌کنید، اما امام معصوم_علیه‌السلام_می‌گوید، نمی‌خواهد که دل ما را خوش بکند.

خود این باور خیلی مهم است؛ یکی از اشکالاتی که در ما شیعیان وجود دارد این است که چیزهایی را که داریم بروز نمی‌دهیم و آنها را مخفی می‌کنیم و خجالت می‌کشیم!

طرف سگ‌بازی‌اش را که خدای متعال آن را نجس و پلید قرار داده است، با افتخار نشان دیگران می‌دهد ولی ما از پوشیدن یک انگشتر عقیق که لیاقت و ارزش دارد خجالت می‌کشیم! الان رسم شده که آقا داماد در شب عروسی انگشتر طلا در دست می‌کند که پوشیدن آن برای مرد حرام است. یا از فرستادن یک صلوات در مجلس عروسی‌اش حیا می‌کند! اما اگر صد نفر آنجا نجاست بخورند و کثافت‌کاری بکنند خوشحال می‌شود! در این عروسی تا آخر نکبت است. بعد می‌گویند چرا ازدواج‌ها دوام نمی‌آورد! شخصی آمد خدمت امام باقر_علیه‌السلام_عرض کرد: آقاجان امشب عروسی من است دوست دارم شما به مجلس ما بیائید. ببینید چقدر زرنگ است، شما اگر خواستید ازدواج کنید، یکی دو ساعت در یک جای خلوت با امام زمان_علیه‌السلام_حرف بزنید و بگویید: من دوست دارم شما به مجلس عروسی من بیایید. به خدا قسم اگر با نیت پاک و راست گفته باشید، حضرت می‌آید.

امام صادق_علیه‌السلام_فرمود: اگر در خانه‌ات راه رفتی و انگشت شصت تو به فرش گیر کرد و فرش برگشت، ببین چه کوتاهی در حق ما کرده‌ای.

ببینید! اگر ما در دایره‌ی ولایت آمدیم دیگر هیچ چیزی در ولایت با ما نیست. اگر امروز برایت پول کم گذاشتند همین خوب است و اعتراض نکن. اگر همه‌ی کارهایت ردیف شد و تحویلت گرفتند همین خوب است، اگر دیدی تحویلت نگرفتند بازهم همین خوب است. چرا؟ چون در ولایت هستی. لذا باید سعی و تلاشت را بکنی، ولی حواست باشد که در مدار ولایت قرار داری و عهده‌دار تو کس دیگری است.

شخصی گفت: ما در هند می‌خواستیم گوشت بخریم، دیدیم قصاب چاقو را می‌اندازد و بالا را نگاه می‌کند، دوباره چاقو را می‌اندازد و به بالا نگاه می‌کند! به او گفتیم: ما دو سیر گوشت می‌خواهیم چرا صد دفعه بالا را نگاه می‌کنی؟ گفت: بیا این طرف و این را ببین، آن بالا یک تکه چوب بود، گفت این بت من است و من از آن می‌ترسم! آن یک تکه چوب بود که مدام به او نگاه می‌کرد!

حالا ما خدایی به این عظمت داریم، امام زمان_علیه‌السلام_را داریم، خوب است که گاهی به آنها نگاه بکنیم. می‌خواهم مقدمه‌ی انتظار را بگویم که چگونه منتظر باشیم، آن آقا فرمود: هر موقع از خانه بیرون آمدید رو به قبله بگو (السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبٰاصالِحَ‌المَهْدِی) بعد هم حاجت بخواه، ظهر هم برگشتی بگو (السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبٰاصٰالِحَ‌المَهْدِی) بازهم حاجت بخواه و به خانه برو. بعد می‌بینی همه جا باصفاست چون همه چیز با امام زمان_علیه‌السلام_حل شده است.

پس هر کس در دایره‌ی ولایت آمد و اینها را قبول کرد، به او کمک می‌کنند و راه را نشانش می‌دهند. شما حضرت امام که رحمت و رضوان خدا بر او را ببینید، ایشان به آقای بهاءالدینی_رحمة‌الله‌علیه_فرمودند: همه چیز در اختیار من است ولی من در اختیار کس دیگری هستم. الان همه چیز در اختیار رهبری است، ایشان خیلی زیرک و باهوش هستند و همه چیز را رو نمی‌کنند و برعکس جوری نشان می‌دهد که انگار همه چیز مملکت مانده، این یک زرنگی است مگر می‌شود مملکت را این‌طور اداره کرد؟! ما الان در اداره‌ی خانواده‌ی خودمان مانده‌ایم! چرا؟ چون ارتباط ما قطع شده است و باید این ارتباط وصل بشود. شما نشاطی که گنجشک‌ها در صبح دارند را ببینید! این نشاط به خاطر ارتباطی است که وصل است ولی من و شما به علت اینکه ارتباطمان قطع شده بی‌حال هستیم. ولایت کار انجام می‌دهد و امور را اداره می‌کند.

یکی از علما به من گفت: وقتی می‌خواستم مهر مرجعیت یکی از علما را درست کنم، بنده دنبال یک آدم مخصوصی بودم که مغازه‌اش رو به قبله و متدین باشد و او مهر مرجعیت را درست بکند. اما هر چه گشتم چنین آدمی را پیدا نکردم، تا اینکه در پاساژ قدس که ایستاده بودم یک آقایی روی شانه‌ی من زد و گفت: مهر را برای کدام مرجع می‌خواهید درست بکنید؟ من خیلی جا خوردم که او از کجا فهمیده است! گفتم برای فلان مرجع می‌خواهم، ایشان گفت: مهر اکثر مراجع در نجف و جاهای دیگر را من درست می‌کنم. بعد با او به پایین پاساژ رفتیم و گفت فرداشب مهر آماده می‌شود. با اینکه درست کردن مهر به این آسانی نیست. من فردا شب در همان مغازه مهر را گرفتم و ایشان گفت: ببر مهر را نشان بده ببین همین خوب است؟ من هم مهر را نشان دادم و آن آقای مرجع فرمود: خیلی خوب است و هیچ نقصی ندارد. دوباره برای اینکه پول مهر را بدهم و بگویم خوب بوده است به پاساژ قدس رفتم و از پله‌ها که پایین آمدم دیدم همچین مغازه‌ای وجود ندارد! پیگیر شدم که مغازه آقای فلانی که مهرساز بود چه شد؟ به من خندیدند و گفتند ما الان چند سال از اینجا هستیم اما چنین مغازه‌ای که شما می‌گویید را ندیدیم و شما حواست پرت است!

ارتباط را شما ببینید! می‌خواهند بگویند اگر کارت گیر کرد ما یک نفر داریم که کمکت بکند. گاهی می‌بینی ده تا رفیق داری که می‌توانند به تو کمک کنند اما می‌گویند: ببخشید از دست ما کاری برنمی‌آید! وقتی شما آدمی هستی که یک کار مخصوص دارد مثلاً دکتر هستی، الان هم یک مریض آمده ولی شما قبول نمی‌کنی بعداً چوبش را می‌خوری.

حضرت به علی‌بن‌یقطین فرمود که تو در دربار هارون بمان من هم به تو ضمانت می‌دهم که روزی‌ات مشکل نداشته باشد، به زندان نروی و کسی هم تو را نکشد. یکی از شیعیان برای انجام کاری به در خانه او رفت اما علی‌بن‌یقطین در را باز نکرد و جواب رد به او داد؛

علی‌بن‌یقطین برای مراسم حج، در مسیر آمد خدمت حضرت و در زد، خادم آقا گفت: حضرت فرمودند شما داخل نشوید، ما ایشان را نمی‌پذیریم و کاری با او نداریم. علی‌بن‌یقطین نزد قبر پیغمبر_صلی‌الله‌علیه‌وآله_رفت و ناله و گریه کرد، برگشت و گفت: آقا من چه غلطی کرده‌ام؟ خادم گفت حضرت فرمودند: یکی از شیعیان ما دَر خانه‌ات آمده اما تو دَر را باز نکردی و به او جواب رد دادی! برو او را راضی کن تا ما هم تو را بپذیریم. علی‌بن‌یقطین که صدای آن مرد شیعه را از پشت در شناخته بود او را به بغداد آورد و گفت: فلانی! امام از دست من ناراحت است، می خواهم او را راضی کنم. پس کاری که می‌گویم انجام بده و پوتین‌های مرا بپوش و پایت را روی صورتم بگذار. ابتدا قبول نکرد اما علی‌بن‌یقطین او را قسم داد و گفت به خاطر من این کار را بکن و پایت را محکم روی صورتم فشار بده که جای پوتین روی آن بماند. بعد هم او را راضی کرد و رفت. امام هم فرمود: حالا درست شد.

اگر کسی خواست در ولایت زندگی کند باید درست بیاید والا نباید اینجا بیاید. نمی‌شود خانوم هر جور خواست در خیابان راه برود، قهقهه بزند، با نامحرم حرف بزند، به شوهرش بی‌احترامی کند بعد بیاید و یازهرا بگوید، حضرت زهرا_سلام‌الله‌علیها_این را نمی‌پسندد و دوست ندارد. یا بالعکس مرد در خانه هر جور که می‌خواهد حرف می‌زند بعد به جلسه امام حسین_علیه‌السلام_هم می‌آید! حضرت می‌فرماید ما اصلا این در ولایتمان این چیزها را نداریم؛ لذا در وادی ولایت شما را راه نمی‌دهند.

در سوره‌ی بقره ماجرای گاو بنی‌اسرائیل، پسری برای اینکه پدرش را از خواب بیدار نکند به کاروانی که برای خرید و فروش آمده بودند جواب رد داد. هرچقدر کاروانیان اصرار کردند پسر گفت خواب پدرم بیشتر از این می‌ارزد. بعد که پدر بیدار شد به او جریان را گفت، پدر هم از او تشکر کرد و گفت آفرین بر تو، من خیلی خسته بودم و برای او دعا کرد. بعد که بنی‌اسرائیل خطا کردند و قرار شد گاوی را بکشد این قدر از مشخصات گاو سؤال کردند تا خدا مشخصات گاو آن پسر را داد و به جبرئیل الهام کرد که به این پدر و پسر بگو اینها باید این گاو را بخرند پس هر چقدر دلتان می‌خواهد قیمت آن را بالا ببرید. آنها هم گفتند پوست گاو را از طلا پرکنید تاما راضی بشویم گاومان را به شما بدهیم. معامله اینجا تمام شد و خدا این ثروت را به خاطر عمل آن پسر به آنها داد.

آقاپسر! اگر می‌خواهی در مدرسه نمره‌هایت خوب بشود و رتبه‌های عالی را کسب کنی، دخترخانم! اگر می‌خواهی در آینده شوهر خوب و متدین داشته باشی، باید به حرف پدر و مادرتان گوش بدهید. اگر عرضه دارید دست آنها را ببوسید. خدا می‌گوید بعد از من، پدر و مادر است. هر چیزی که در این ولایت است را از ما می‌خواهند.

پس اگر کسی در وادی ولایت آمد دستش را می‌گیرند و راه را به او نشان می‌دهند. لذا اگر ما هر چیزی را که باعث رضایت آنها می‌شود انجام بدهیم و از هر چیزی که ناراحتی آنها را به وجود می‌آورد دوری کنیم به ما کمک می‌کنند و آرامش را نشانمان می‌دهند.

و‌صلی‌الله‌علی‌محمد‌و‌آله.