qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

بسم الله الرحمن الرحیم

نظام ارزشی دینداری

نیاز ما به نظام ارزشی دینداری
آنچه ما نیاز داریم که به‌عنوان محک در وجود ما شکل بگیرد تا ما را در همه مراحل دینداری و تدیّن، یاری کند و کمتر اشتباه کرده، مسیر را درست طی پیموده، دچار انحراف‌ها، الحاد، کجی‌های فکری، عقیدتی و ایمانی نشویم، این است که ما بتوانیم در وجود خودمان یک نظام ارزشی صحیح از دین ایجاد کنیم. ما خیلی به این نظام ارزشی برای اینکه ما را در دینداری و درک و فهم صحیح از دین، یاری کند، محتاجیم. لذا ما باید در همه ابعاد آن، روی این موضوع کار کنیم.

کار برای دین؛ کیفیت، نه کمیّت
اگر شما در تربیت انبیا دقیق شوید، می‌بینید که در تربیت آنان این مسأله حاکم نیست که چه کسی از لحاظ کمّی، زیاد کار دین را انجام می‌دهد؛ بلکه بحث این است که چه کسی درست انجام می‌دهد.
وقتی گفته می‌شود: فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ؛ «پس هر کسی به اندازه ذره مثقالی کار نیک انجام دهد، آن را می‌بیند.» معلوم می‌شود که در اینجا یک نظام ارزشی خاص تعریف شده نه اینکه من بیایم و زیاد کار انجام بدهم.

تحقق نظام ارزشی دینداری با عنصر عقلانیت دینی در تصمیم‌گیری‌ها
این نظام ارزشی چگونه شکل می‌گیرد؟ چطور در وجود ما قالب پیدا کرده، ما را در طی مسیر کمک می‌کند؟ یکی این است که تربیت عقلانی به‌عنوان چراغ و راهنمای علی الدوام در تصمیم‌گیری ما دخالت پیدا کند؛ یعنی نظام ارزشی‌ای که باید در من به وجود بیاید باید یک قالب صحیح پیدا کند به نام عقل دینی؛ چون عقل منبعث از دین است.
البته ما اصلا عقل را غیر از این تعریف نمی‌کنیم؛ یعنی ما معتقدیم که کسی‌که دقیقاً ما را به آن مرز راهنمایی می‌کند، صرف عقل است و تعریف غیردینی نیز برایش قائل نیستیم. می‌گوییم: کسانی‌که مدعی هستند عقل دارند و دین ندارند، ما اسم آن را شعور می‌گذاریم و می‌گوییم آنها شعور دارند وگرنه عقلی که ما داریم برخاسته از دین است؛ در دین تعریف شده است و باید در دین نیز شکل پیدا کند. هر اندازه کسی خودش را در هسته مرکزی دین قرار بدهد از یک عقل مرغوب برخوردار می‌شود. هر اندازه میدان وجودی ما وارد هوس شود و از دین بیرون رود، برعکس، عقل ما کوچک و تاریک می‌شود؛ أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ؛ «آیا کسی‌که معبود خود را هوای خود قرار داد را دیدی؟»

نقطه ورود به دینداری
ببینید شما نسلی هستید که انتخاب شده‌اید. لذا خیلی لازم نیست راه‌های سخت و دشوار را بروید. خدا راه‌های آسان را برای شما در نظر گرفته است. قرآن می‌فرماید: أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ؛ «اکثر آنان تعقل نمی‌ورزند.» واقعاً عقل و فهم نداشتند. واقعاً کم‌فهمی بوده است. شما ببینید از امیرالمؤمنین-علیه السلام- چه سؤال‌هایی می‌پرسیدند.
من به یک دبیرستان شبانه‌روزی در هشتگرد رفتم که جلسه پرسش و پاسخ بود؛ دو، سه ساعت طول کشید؛ سؤالاتی که اینها از من می‌پرسیدند من می‌فهمیدم که لازم است روی هر سؤالی باید یک هفته فکر کرد تا پاسخی که اینها می‌خواهند داده شود. شما خیال می‌کنید از انبیا چه چیزی می‌پرسیدند؟ حضرت موسی-علیه السلام- می‌گفت: یک گاو بکشید. سؤال می‌کردند قدش چقدر باشد؟ رنگش چی باشد؟ دندان‌هایش چطور باشد؟ از کدام منطقه باشد؟ پوستش چه جوری باشد؟ دمش را تکان بدهد یا نه؟ کوچک باشد یا بزرگ؟ قرآن بخشی از سؤالات آنها را نقل می‌کند. واقعاً نمی‌فهمیدند؛ درک نداشتند.
خوب! این سرمایه را خدا در وجود شما قرار داده است. شما ثمره یک جریان طولانی هستید. آن وقت شما نیز اگر بخواهید آن را هدر بدهید، بخواهید مثل دیگران، اولیاء را خسته کنید و به نتیجه دلخواه نرسید، خیلی ظلم کرده‌اید. هم به خودتان ظلم کرده‌اید و هم به دین.
سی یا چهل سال قبل، جوان‌ها اصلاً گرایش به دین نداشتند. دین در سطح چهل، پنجاه سال به بالا، مطرح بود؛ یعنی فرد تا چهل سالش نشده، بچه است. اصلا تشخیص دینی ندارد. در حالت جهل می‌ماند. ولی الان این‌طور نیست، الان ما بچه‌های سن دبستانی را می‌بینیم که سؤال دارند و سؤال‌های خاصی نیز دارند؛ و نمی‌شود همین‌طور از کنار آن سؤالات به راحتی عبور کرد. پس مقتضای این نسل را باید بدانید و بفهمید که ورودتان در دین از کجا باید باشد.

لزوم شکل‌گیری نگاه برون‌دینی در دینداری
یک نگاه برون‌دینی در شما باید شکل بگیرد. نگاه کنید مثل ساختمانی که می‌خواهند بسازند. نخست یک نمای ساختمانی را در یک شکل کوچک، درست می‌کنند، افراد می‌دانند چه می‌خواهند بسازند. شما نیز باید این طرز فکر را پیدا کنید. تا این طرز فکر را پیدا نکنید، حرکت شما در دین کُند پیش می‌رود و نگاه شما ناقص است و قدم‌هایتان را با شک بر می‌دارید. حرکت درست و پیوسته ندارید. یک قدم می‌روید، ده قدم برمی‌گردید.

نگاه کلی به دینداری
ما ناظر به این معنا این بحث‌ها را می‌کنیم که بگوییم دین این نگاه را دارد. این نگاه، تکیه به آن ارزش‌ها و نظام ارزشی است که این حالت را شکل می‌دهد. اگر شما تعریف درستی از قرض پیدا کردید راحت قرض می‌دهید. اگر تعریف درستی از عبادت پیدا کردید، قشنگ عبادت می‌کنید. اگر تعریف درستی از خانواده پیدا کردید، زود ازدواج می‌کنید و به زندگی اهمیت می‌دهید. اگر تعریف درستی از خدا پیدا کردید، بندگی خدا را می‌کنید. اگر تعریف درستی از نماز پیدا کردید، نماز را رها نمی‌کنید.
شما نسلی هستید که باید اول این دید را پیدا کنید. باید این نگاه به شما داده شود. من هیچ‌وقت در هیچ زمینه‌ای به هیچ‌یک از درس‌های خارج علما نرفته‌ام. در هر زمینه‌ای به‌دنبال این بودم که قاعده و قانون به من بدهند. اصلا به موضوع درسش کار نداشتم‌. یک موضوع یا یک فرع فقهی، ما اصلا به آن موضوعش گوش نمی‌دادیم، کاری نداشتیم،‌ می‌خواستیم ببینیم آقای تبریزی(ره) با چه قاعده و قانونی می‌خواهد این را حل کند. در درس خارج، قوانین، بیشتر از چهل قانون نبود.
زمانی طلبه‌ای سه دوره درس خارج می‌رود ولی از آن قواعد چهل‌گانه، پنج تا را نیز به‌دست نمی‌آورد. دائم در ریزموضوع‌ها گیر می‌گیرد. در درس خارج که ریزموضوع مهم نیست. شما وقتی یک سخنرانی را گوش کردید، ببینید در کل سخنرانی چند تا کلید به‌دست شما می‌دهد. تا اینکه بتوانید آن کلید را ببرید و در بقیه موارد استفاده کنید. اگر شما آن کلید را بگیرید، خیلی راحت‌تر جلو می‌روید تا اینکه بخواهید با نگاه جزئی و قدم‌به‌قدم جلو بروید. این زمینه را باید پاک کنید؛ به آن نظام ارزشی و به آن کلی‌نگری دقت کنید.

خانم‌ها؛ جزئی‌نگر و آقایان؛ کلی‌نگر
خانم‌ها جزئی‌نگرند. البته بعدها و در اثر تربیت و در یک مراحلی، بعضی از آنها – که استثناء هستند – کلی‌نگر نیز می‌شوند. به گل پرده خانه نیز دقت دارند. به گل ریز یا به چین پرده نیز گیر می‌دهند. مثلا می‌گوید: چینش کم است. به رنگ پرده که شکلاتی یا کرم باشد نیز دقت دارند. ولی آقا هیچ توجهی به این چیزها ندارد. پرده اصلاً برایش اهمیت ندارد. می‌گوید: یک پرده باید اینجا آویزان باشد. لذا مدیریت پرده در منزل با زن است. خانم‌هایی که می‌آیند و نگاه می‌کنند مواظب آبروی خودشان هستند.
حالا یک آقایی که در خانه جزئی‌نگر باشد و به گل پرده توجه داشته باشد از حالت مرد بودن خارج شده است. مثلا به این موضوع که چرا این ظرف را آورده‌ای، گیر می‌دهد. من به این کارها کار ندارم. شما در یک سینی غذا بیاور. ما می‌خواهیم بخوریم. توی سطل هم که آب بیاوری، می‌خوریم. ولی خانم می‌گوید نه، چون جزئی‌نگر است. خدا خلقت زن را این‌طوری قرار داده است.
یک خانم در آشپزخانه چقدر به یک غذا زردچوبه می‌زند؟ حالا به یک آقا بده ببین چند بار مزه‌مزه می‌کند تا این غذا را خوب در بیاورد. چقدر با یک بچه سروکله می‌زند تا زبان این بچه باز شود. اگر مادر این کار را نتواند انجام دهد این بچه لال می‌ماند. اگر این کار را به پدر بسپارند که زبانشان باز نمی‌شود. به بچه می‌گوید: پاشو برو حوصله ندارم. ولی وقتی مادر با بچه بازی می‌کند، هم خود مادر و هم بچه نشاط پیدا می‌کنند. بعضی از پدرها وقتی صاحب فرزند می‌شوند از طرف همسر احساس بی‌مهری می‌کنند و می‌گویند: همسرم من را تحویل نمی‌گیرد. در حالی‌که این بچه، بچه و نسل خود اوست. تحویل نمی‌گیرد یعنی چه؟
زن، جزئی‌نگر و مرد، کلی‌نگر است. اگر هر دوی آنها می‌خواستند جزئی‌نگر باشند، فاجعه بود؛ یا اگر هر دوی آنها کلی‌نگر بودند و به جزئیات اهمیت نمی‌دادند، همه چیز خراب می‌شد.

تعادل، ثمره توجه به نظام ارزشی دینداری
ببین نظام خلقت چقدر قشنگ است. اگر من در نظام ارزشی قرار داشته باشم، باید این را بفهمم. اگر من این موضوع را نفهمیدم راه را اشتباه می‌روم و حالت زنانه در من تقویت می‌شود. من بعضی از دوستان را می‌بینم که نازک حرف می‌زنند، نه اینکه صدایشان نازک باشد، عمدا نازک حرف می‌زنند. یا یواش حرف می‌زنند. مرد باید در جایی داد بزند، در جایی باید حقّش را بگیرد؛ ولی خانم نباید صدایش بلند باشد؛ نباید صدایش خشن باشد؛ چون می‌خواهد بچه تربیت کند. خداوند در صدای او لطافت قرار داده است. حالا اگر این حالت‌ها جابه‌جا شود، از دینداری اصلی خود جا می‌مانند.

لزوم تغذیه عقل از دین
شما به‌عنوان یک مرد قوانین کلی را زود درک می‌کنید. باید در مباحث دینی این نکته را پیدا کرد که خدای متعال این عقل را چکار کرده است. در روایات نیز هست که زیبایی مرد به عقلش است؛ برخلاف زن. خداوند جمال را در مرد قرار نداده، در چیز دیگری قرار داده است. من باید سعی کنم که در نظام ارزشی خودم که همان دین من است، عقلم را با دین تغذیه کنم. هر اندازه تغذیه عقلی شما از دین بیشتر باشد، بهتر است؛ یعنی خدا خوراکی برای عقل ما آماده کرده که در هیچ کجا به جز دین از آن خوراک تغذیه نمی‌شود. تغذیه در دین است؛ یعنی آن فاکتورهایی که ما احتیاج داریم تا با آنها از افراط و تفریط نجات پیدا کنیم، در دین است.
عرض خواهم کرد که فرآیند آن چگونه است. الان در بحث کلی آن هستم و صورت مسأله آن را می‌گویم. بعداً در حلّ آن مسأله‌ها نمونه‌های آن را نیز به‌صورت دسته‌بندی عرض می‌کنم.
من باید به‌دنبال این باشم که عقلم تغذیه شود؛ مثلاً ما در درس‌های خارجی که با آقای بهجت(ره) داشتیم می‌فهمیدیم که در بین مراجع، ایشان یک اخلاق استثنایی داشت. همین طرزتفکر باعث می‌شد که ایشان مسائل را به‌گونه دیگری بفهمد. هر مسأله، روایت، آیه یا بحث دینی که پیش می‌آمد، ایشان می‌فرمود: فعلاً با اینها کاری نداریم، باید ببینیم که عقل ما چه می‌فهمد. حتی ایشان در رساله خود، چیزی نوشته بودند که بعدها بعضی‌ها نتوانستند آن را هضم و تحمل کنند. ایشان نیز آن را از رساله‌های اولیه خود حذف کرد.

اهمیت تشخیص فردی در نظام ارزشی دینداری
آقای بهجت(ره) به این نکته معتقد بود که چیزی که خداوند و ملائکه در عرش در مورد آن صحبت می‌کنند همان است که ما در پایین می‌فهمیم. شما این رابطه را ببینید. اگر شما بگویید که آن چیزهای بالا را نمی‌فهمیم و این صحبت‌ها با ما غریبه است، در این صورت شما با یک فاصله‌ای از دین حرکت می‌کنید.
چرا قرآن پیوسته از داستان اصحاب‌کهف می‌گوید؟ چون می‌خواهد به ما بفهماند که در آن زمان نیز همین بحث‌ها بوده است. چرا قرآن در مورد موسی-علیه السلام- و فرعون بحث می‌کند؟ چون می‌خواهد بگوید: موسی-علیه السلام- که پیامبر بود نیز همین مشکل‌هایی که شما می‌فهمید را می‌فهمیده و همین سؤال‌ها را از خدا می‌پرسیده است. خیلی وقت‌ها ما می‌گوییم: ما کجا و خدا کجا؟ آن وقت ارتباط قطع می‌شود. آن وقت با یک فاصله از دین و معنویت در دین می‌مانیم. باید این را کنار بگذاریم. خداوند دستور داده است که شما نماز بخوانید، معلوم می‌شود که شما کسی هستید که امکان ارتباط خدا با شما هست؛ و می‌توان این ارتباط را در عرش خود برقرار کنید. آن ارتباط این‌طور است که شما رو به قبله بایستی و بگویی الله‌اکبر. این همان چیزی است که ملائکه در آنجا نیز همین کار را می‌کنند. این یک ارتباط بین شما و خداوند است. شما در آنجا هر مرحله‌ای را طی کنید، خداوند از شما سؤال می‌کند. همان سؤالاتی که شما می‌فهمید از شما پرسیده می‌شود.
شما نباید این حالت را برای خودت درست کنی که من دین را نمی‌فهمم. دین یک مقوله جدا و من نیز یک مقوله دیگری هستم. دقت کن! اگر شما الان فهمیدی که باید بخوابی، پس باید بخوابی. در بالا نیز همین تشخیص شما را امضا کرده‌اند و گفته‌اند که این کار درست است. اگر شما تشخیص دادی که الان باید حرف بزنی، همین تشخیصت در بالا امضا شد و به تشخیص شما توجه شد. تشخیص خودت را کنار نگذار. تشخیص من به درد شما نمی‌خورد. تشخیص آقای بهجت(ره) به درد من نمی‌خورد. آقای بهجت(ره) برای خودش تشخیص می‌دهد. من از ایشان به‌عنوان مشاور استفاده می‌کردم. ولی به تشخیص آقای بهجت(ره) کار نداشتم. من خودم زندگی می‌کنم، من خودم می‌فهمم.

لزوم اعتماد به فهم خود در شناخت دین
وقتی شما قرآن می‌خوانی می‌فهمی که قرآن با زبان تو صحبت کرده است. خداوند کلمه‌ای نگفته است که تو نفهمی. اگر از کوه سخن گفته منظور خدا همین کوه‌هایی است که در اطراف شما است. اگر گفته إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ؛ «هنگامی که خورشید درهم بپیچد.» در مورد همین خورشیدی که هر روز می‌بینی صحبت کرده است. اگر گفته است قمر، همین ماه است. اگر گفته میخ، همین میخ است. اگر گفته مائده، یعنی همین سفره‌ای که در خانه پهن می‌کنید. اگر گفته آب، یعنی همین آبی که هر روز با آن سروکار دارید. اگر گفته انسان، منظورش همین انسان‌هایی است که می‌بینی. چه چیزی وجود دارد که شما نمی‌بینید یا متوجه نمی‌شوید؟
این را نمی‌فهمید که دارید بین خودتان و دین سانسور می‌کنید و فاصله می‌اندازید؟ وقتی فاصله افتاد، یعنی من به درد دین نمی‌خورم. مگر دین چه چیزی می‌خواهد که تو به درد آن می‌خوری یا نمی‌خوری؟ چرا در مورد خوردن ساندویچ چنین فکری نمی‌کنی؟ هیچ‌وقت نمی‌گویی نکند من درست ساندویچ نمی‌خورم. مثلا باید ساندویچ را این‌طوری بگیرم. تو داری همان‌طور که فهمیدی، آن را می‌خوری و درست نیز هست. همه کسانی که ساندویچ می‌خورند، همین‌طوری می‌خورند. چطور در مورد نوشابه چنین فکری نمی‌کنی. درمورد دین نیز باید همین‌طور باشید.

هماهنگی بین عقل و سطح فهم افراد از دین
فهم دینی درست را پیدا کن. خدا به اندازه درک و فهم از انسان می‌خواهد؛ البته این درک و فهم را باید از منبع دینی گرفت. این خیلی مهم است که این فهم در ما ایجاد شود‌. هر کدام از شما یک کلاس دینی دارید، پس کلاس دینی خودت را انکار نکن. یعنی یک توانایی، یک درک و لیاقت دارید، یک شأنیت و توفیقی دارید، یک بستر و هدایتی برای هر یک از شما در نظر گرفته شده است که با مجموعه اینها، این کارها را انجام می‌دهید.
به‌عنوان مثال آقایی که نماز می‌خواند، باید کم‌کم شروع کند که نمازهایش بهتر خوانده شود‌. حماد بن عیسی در خانه حضرت زندگی می‌کرد، حضرت به او فرمود: بلند شو و دو رکعت نماز بخوان. وقتی نماز را خواند، حضرت به او فرمود: خجالت نمی‌کشی؟ این چه نمازی بود؟ شما درخانه ما بزرگ شده‌ای، چرا نماز را درست نمی‌خوانی؟ نماز را از ما دیدی و رشد کردی پس چرا جا ماندی؟ یعنی تو می‌توانستی تا اینجا بیایی.

دین هر کسی به اندازه درک او
به عبارت دیگر بین عقل خودم و عقل خودت در این مرحله یک اتصال دقیق با دین هست. چرا این مطلب را می‌گویم؟ چون دارم شیطان را خلع سلاح می‌کنم؛ شیطان تو را اذیت نکند و بگوید این چه دینی است که من دارم؟ دین شما همین است. چیزی که خدا از شما می‌خواهد همان مقداری است که درک کرده‌ای، توانایی داری و می‌فهمی. وقتی کشش شما روزبه‌روز بیشتر شد، فهم و درک شما بیشتر شد، خودبه‌خود سیرت و منش شما عوض می‌شود. اگر شما یک کتاب از آقای بهجت(ره) یا مرحوم قاضی(ره) بخوانید و حالات ایشان را مطالعه کنید به چه درد شما می‌خورد؟ اگر شما شرح‌حال دوازده یا پانزده سالگی آقای بهجت(ره) را پیدا کردید و خواندید و مثل ایشان زندگی کردید، عیبی ندارد. شما باید یک الگویی در ذهنت باشد، یک تصویر خوب و احسن تقویم در چهره‌‌ات باشد‌؛ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في أَحْسَنِ تَقْويم؛ «به راستی که انسان را در بهترین اعتدال خلق کردیم.» این، درست است؛ این را در وجودتان داشته باشید؛ ولی این‌طور نباشد که اینها را در برنامه زندگی خودتان دخالت دهید. در دین صبر کنید؛ اگر یک نقطه نورانی در وجودتان ایجاد شد، بعد بروید و حرف دین را بزنید.
شما هر مقداری که تمایل به دین داشته باشید و در وجود خودتان احساس کردید، به همان مقدار به واجبات اکتفا کنید و محرمات را ترک کنید. اگر دیدید که نشاط کافی دارید، کشش شما اجازه می‌دهد، یک عمل مستحبی مختصر نیز انجام بدهید تا به نتیجه برسید.

توجه به فهم افراد در دعوت به دینداری
ای کاش بعضی‌ها دقت کنند! اگر بعضی‌ها بی‌دین بمانند یک روزی دوباره برمی‌گردند؛ ولی اگر به‌گونه‌ای دیندار شوند که دین، آنها را به بیرون پرت کند و دیگر سراغ دین نیایند، همان بهتر که بی‌دین بمانند. ما این را می‌پسندیم. یک روز زمینه‌اش برایشان فراهم می‌شود و دیندار می‌شوند. مثل این پیرمردهایی که به مسجد می‌آیند، اینها باقی می‌مانند؛ یک مدت طولانی کاری با دین نداشته‌اند، ولی الان که دیندار شده‌اند، دینِ این شخص بادوام است. ولی کسی که در اول جوانی خود، با دین آشنا می‌شود اگر با افراط، زده شود، می‌رود و هرزه می‌شود. یک سری از بچه‌ها هرزه می‌شوند و دیگر سراغ دین نمی‌روند. ما باید در نظام ارزشی خودمان به این نکته مواظبت داشته باشیم؛ همیشه اندازه خودت را در نظر بگیر.
برای همین است که نماز صبح دو رکعت است. مگر خدا نمی‌توانست نماز صبح را بیست رکعت کند؟ خدا همه چیز را در نظر گرفته است؛ خوابت را در نظر گرفت؛ آن لحظه را در نظر گرفت؛ بیدار شدن تو را در نظر گرفت؛ جوان بودن تو را در نظر گرفت؛ خدا بعد از اینکه دو رکعت نماز را در نظر گرفت، نماز قضا را نیز در نظر گرفت. این دین است که نمازقضا نیز دارد. دینی که نمازقضا در آن نباشد، دین نیست. وقتی خدا گفته است روزه بگیرید، راه فرار نیز گذاشته است. اگر مسافرت رفتید، عیبی ندارد که روزه نگیرید. گاهی وسط ماه رمضان کم می‌آورید، خدا برای شما راه فرار نیز گذاشته است.

پیش‌بینی همه شرایط در دین
من در مکه بودم یک مرد مصری کنار من نشسته بود. می‌گفت: من همه چیز شیعه را قبول دارم به غیر از مُتعه. به او گفتم: اتفاقاً من نیز موافق متعه نیستم و نظر تو را دارم. گفت: خب پس شما نیز این اشکال را به مذهب خودتان دارید. گفتم: ولی یک مسأله‌ای هست، اگر ازدواج موقت نباشد و کسی نتواند ازدواج دائم کند، آن وقت اگر شرایطش فراهم شد، شما که ازدواج موقت ندارید، پس چکار می‌کنید؟ گفت: زنا می‌کنیم. به او گفتم: زنا بهتر است یا ازدواج؟ گفت: ازدواج. گفتم: ولی من قبول دارم که ازدواج موقت، الان چیز خوبی است. پس اگر شما شرایط ازدواج دائم را دارید و اشکال می‌گیرید، عیبی ندارد؛ ولی نمی‌توانید به آن کسی ایراد بگیرید که شرایط ازدواج دائم را ندارد. این دین که همه چیز را پیش‌بینی کرده، توصیه اولش ازدواج است؛ ولی اگر فردی شرایط برایش فراهم شد که به جز حرام راه دیگری ندارد، یعنی هیچ راه دیگری ندارد، اگر حرام انجام بدهد بهتر است یا ازدواج موقت کند؟ همه تصدیق می‌کنند که راه دوم را باید انتخاب کند. پس این دین، دین خوبی است.
با اینکه دین می‌گوید: دروغ حرام است؛ ولی اگر دو نفر با یکدیگر دعوا کردند و شما خواستید بین آنها صلح و آشتی بدهید، می‌توانید دروغ مصلحتی بگویید. حتی ثواب نیز دارد. در اینجا اگر راست بگویید، گناه دارد. دین می‌گوید: اگر دیدید در جایی دروغ گفتن مصلحت دارد و به‌جاست که همین کار را انجام دهید، دروغ بگویید، بهتر است.
ببینید در هیچ کجای دین شرایط بسته نداریم. ما باید خودمان را با دین منطبق کنیم. باید ببینیم حالات ما با دین چقدر منطبق است. شما حقیقت خود را انکار نکنید، خدا به حقیقت تو کار دارد. خطاب به توست نه خطاب به من؛ برای تو است، نه برای من وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أخْری؛ «و کسی سنگینی گناه دیگری را بر دوش نمی‌گیرد.» لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا؛ «خدا کسی را مکلف نکرده مگر به اندازه طاقتش»

توجه به ظرفیت وجودی در دینداری
شرایط خودت را در نظر بگیر و مقداری از آن دینی را که خدا برایت فراهم کرده، خوب انجام بده و آرام‌آرام منتظر باش تا آن دین به کمال برسد. رشد پیدا می‌کنی و به آن مرحله عالی می‌رسی. وقتی تحملت زیاد شد، نمازشب نیز اگر بخوانی و به مرحله‌ای برسی که همیشه ذکر بگویی – ولی ادای کسی را در نیاوری – به مرحله‌ای می‌رسی که خوابت کم شود – ولی الان خوابت را به اندازه انجام بده – اگر من که الان پنجاه ساله هستم و لذت می‌برم از اینکه تا صبح سینه می‌زنم، خودم را مدیون کسانی می‌دانم که جوری با من صحبت کردند که از سینه‌زنی زده نشدم. من الان با این سن لذت می‌برم از اینکه از شب تا صبح، چند نفر باشیم و سینه بزنیم. هیئتی نیز که در قم داریم، همین‌جوری طلبه‌ها با یکدیگر سینه می‌زنیم. من الان می‌توانم این کار را انجام دهم، اگر آن روز به خودم فشار می‌آوردم و در سینه‌زنی افراط می‌کردم، با همه چیز خداحافظی می‌کردم. بنده الان میل دارم ده ساعت مداحی گوش کنم، لذت نیز می‌برم؛ صوت هر کدام از این مداح‌ها را در تلفن همراهم باز می‌کنم، لذت عالم را می‌برم. اگر وقت‌های دیگر نیز اجازه بدهد فقط اینها را گوش می‌کنم هیچ کار دیگه‌ای نمی‌کنم.
شما باید در وجودتان ظرفی ایجاد کنید که تا آخرین روز عمر، همه اینها را داشته باشید؛ نه اینکه وسط کار با امام حسین-علیه السلام- و هیئت خداحافظی کنید و از همه چیز محروم شوید.
من در عباس‌آباد شمال، در روستای پرچه‌ور به یک هیئتی رفتم، پیرمردهای هفتاد سال به بالا سینه می‌زدند؛ یعنی سینه‌زن‌های این هیئت هفتاد سال به بالا، سینه‌زن‌های قهاری هستند. گفتم: الحمدالله که اینجا آمده‌ایم و این آدم‌ها را دیدیم.
درست راه برو و تا آخرین روز نماز بخوان. درست راه برو و تا آخرین روز برای امام حسین-علیه السلام- سینه بزن و گریه کن. درست راه برو و تا آخرین روز با دین ارتباط داشته باش؛ تا میل به جمکرانت سر جایش باشد؛ میل به قرآنت، حرم رفتنت، زیارت امام رضا-علیه السلام- رفتنت، سجده کردنت، نمازهای طولانی‌ات و… همه را در خودت ایجاد کن.
آقای بهجت(ره) در آن سن و سال وقتی هنگام نمازظهر، درسش تمام می‌شد، به خانه می‌رفت و یک شبانه‌روز نماز برای مادرش می‌خواند، یک شبانه‌روز نماز نیز برای پدرش می‌خواند. ایشان در آن سن برای خودش ظرفیت ایجاد کرده بود؛ اگر این کار را نمی‌کرد، آن ظرفیت، ایشان را به زمین می‌زد.