qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

بسم الله الرحمن الرحیم

لایه‌های دین: عقل، شکر و دعا

«أعوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الْرَّجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ»
«الحَمْدُ لله رَبِّ العالَمین الصَّلوةُ وَالسَّلامُ علیٰ سَیِّدِنا وَنَبِیِّنا وحَبیبِ قُلوبِنا وَطَبیبِ نُفوسِنَا وَشَفِیعِ ذَنوبِنا اباالقاسِمِ المُصْطَفیٰ مُحَمَّد و آلِهِ الطّاهَرین الْمِعْصومینَ المُکَرَّمین؛
اللّهُمَّ الْعَنْ أبَاالشُّرُورِ وَ أتْباعَهُ فِی کُلِّ لَحْظَهٍ مِنَ الأزَلِ إلَی الأبَدِ، بِعَدَدِ ما أحاطَ بِهِ عِلمُک؛
اَللّهُمَّ اِنّا نَرْغَبُ اِلَیْکَ فى دَوْلَةٍ کَریمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الاِْسْلامَ وَاَهْلَهُ وَتُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَاَهْلَهُ وَتَجْعَلُنا فیها مِنَ الدُّعاةِ اِلى طاعَتِکَ وَالْقادَةِ اِلى سَبیلِکَ وَتَرْزُقُنا بِها کَرامَةَ الدُّنْیا وَالاخرة»
«اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة»

سه لایه در وجود ما باید تغییر کند تا راه نفوذ و ورود معنویات برای ما فراهم شود.
یک لایه، لایه‌ی عقل است؛ عقل باید مناسب با امر ولایت اهل‌بیت-علیهم‌السلام- رشد کرده باشد تا بتواند از ولی خدا استفاده کند.
در همین کارهای ساده روزمره وقتی کمی پیچیده می‌شود، عقل ناکارآمد است. برای یک امر دنیایی که پیچ می‌خورد و عقل باید یک برون رفت پیدا کند، عقل کارآیی ندارد. یک فردی که می‌خواهد در امر اهل‌بیت‌-علیهم‌السلام- وارد شود، به خاطر این‌که این‌ها این‌قدر قانون دارند، این‌قدر ریزه‌کاری‌ها را از ما می‌خواهند، امکان ندارد یک عقل ناقص بتواند در این قضیه وارد شود و موفق شود.
مثلا امام-علیه‌السلام- می‌فرمایند: ظلم نکن! یک عقل نورانی لازم هست تا بفهمد ظلم کجا است و مرتکب ظلم نشود، تا «لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» «پروردگار فرمود: پیمان من به ستمكاران نمی‌رسد» (بقره/۱۲۴) شامل او نشود.

یک علمی است که خوراک عقل است. علم این نیست که من فقط اصطلاحاتی را بشنوم، یک خمیره‌ی عقلی می‌خواهد که این علم را پردازش کند و سنگین نشود؛ راه را برایش باز کند؛ این کار، عقل می‌خواهد. عقلی می‌خواهد که «اَلْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ اَلرَّحْمَنُ» است
«اَلْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ اَلرَّحْمَنُ وَ اُكْتُسِبَ بِهِ اَلْجِنَانُ» «عقل چيزيست كه بوسيله‌ی آن خدا پرستش شود و بهشت بدست آيد» (اصول‌کافی/ج۱/ص۱۱)

برای همین می‌گویند که نباید گناه بکنیم چون به عقل آسیب می‌رسد. هوای نفس جلوی عقل را می‌گیرد. لذا اولین چیزی که به انسان عطا می‌شود عقل است بعد می‌گویند دنبال ما بیایید.
به خاطر همین است که تعداد افرادی که دنبال اهل‌بیت-علیهم‌السلام- ثابت قدم هستند، کم است.
چون در این مسیر، خیلی چیزها هست که انسان را به طرف خودش منعطف می‌کند و از مسیر اصلی و مرکز ثقل دور می‌کند. یک عقل بصیر لازم است. حضرت-علیه‌السلام- فرمود:
«وَاجْعَلْهُمْ اَبْراراً اَتْقِيآءَ بُصَرآءَ سامِعينَ مُطيعينَ» «و آنان را نیکوکارانى باتقوا، و صاحبان بصیرت و شنواى حق و مطیع خود قرار ده» (صحیفه‌سجادیه/دعای۲۵)
باید تیز باشی که بین راه نایستی؛ سر پیچ رد بشوی. فتانت می‌خواهد. «اَلْمُؤْمِنُ هُوَ اَلْكَيِّسُ اَلْفَطِنُ» «مؤمن زیرک و با هوش است» (بحارالانوار/ج۶۷/ص۳۶۷)
لذا اگر این عقل و فتانت نباشد، بهره‌ی کافی نمی‌برد. مثل این‌که الان یک نفر آشپز است، یک نفر هم غذا می‌خورد؛ لذت کسی که این غذا را می‌خورد نسبت به خود آشپز که آخر سر غذا می‌خورد چقدر فاصله دارد؟! غذای همان آشپزی است که با هنرمندی درست کرده است ولی واقعا بین آشپز و کسی که غذا را می‌خورد، چقدر فاصله هست؟
خیلی‌ها فقط محب اهل‌بیت-علیهم‌السلام- هستند. مثل وقتی که از کنار یک کبابی رد می‌شوید؛ با این‌که داخل مغازه نمی‌روید و غذایی هم نمی‌خورید، ولی از بوی کباب یک لذتی می‌برید.
گاهی سهم بعضی‌ها هم از اهل‌بیت-علیهم‌السلام- همین مقدار است؛ یعنی مدار زندگی او در میدان وجودی انسان نیست؛ مداری که در روایت آمده: «اَتَزْعمُ أَنَّكَ‏ جِرْمٌ‏ صَغِيرٌ وَ فِيكَ انْطَوَى الْعَالَمُ الْأَكْبَر» «آیا گمان کرده‌ای که تو یک جسم و ماده کوچکی هستی در حالی که در تو عالم بزرگی نهفته است» (دیوان امیرالمؤمنین-علیه‌السلام/ص۱۷۵)
اصلا داخل آن میدان نیست.
زنش را نمی‌تواند نگه دارد! یعنی واقعا این زن برای او مثل یک خدمتکار و یک کلفت است. الان در تعریف زن‌های ما بعضی واقعا این‌جوری هستند؛ زن در خانه حالت کلفت دارد. کسی که این‌طوری فکر می‌کند چطور می‌تواند این زن را نگه دارد؟! چطور می‌تواند ادعا کند که من دینم را نگه می‌دارم؟! مذهب را می‌فهمم؟! تحمل یک امتحان خدا را ندارد؛ یک امتحان! خدا نمی‌خواهد به او پول بدهد، خدا نمی‌خواهد به او فرزند بدهد، می‌خواهد او را این‌طور ببیند. خدا نمی‌خواهد به او حافظه بدهد، فهم به او داده ولی او دنبال حافظه است!
چون آن عقل لازم را ندارد، با همین یک امتحان از دین و مذهب بیرون می‌رود. شاید هم تا الان بیرون رفته و خودش نمی‌داند. به خاطر همین است که وقتی از حضرت-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم- سؤال کردند و گفتند: یابن‌رسول الله! در دعاهایمان از خدا چه بخواهیم؟
حضرت-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم- فرمودند: عقل بخواهید که همه چیز در آن هست.
در کوران حوادث، عبورت می‌دهد.
منظور این نیست که عاقل، جزع و فزع ندارد، نه! جزع و فزع دارد، حتی ممکن است کم صبری هم داشته باشد، ممکن است بترسد، ولی عقل، او را جمع وجور می‌کند. امر اَهمّ را می‌فهمد. یک نظام ارزش‌گذاری وزین در اختیار دارد، وزن می‌کند و می‌فهمد جلسه‌ی روضه یعنی چی! جلسه‌ی روضه را با هیچ چیزی عوض نمی‌کند. می‌فهمد مذاکره‌ی علم یعنی چی! با هیچ چیزی عوض نمی‌کند. می‌فهمد کربلا رفتن، یعنی چی! با هیچ چیزی عوض نمی‌کند. می‌فهمد منبر یعنی چی! با منبر، بازی نمی‌کند. می‌فهمد پول حلال یعنی چی! حرام را داخل آن نمی‌کند. این‌ها همه برای عقل است برای دین نیست. دین هم اگر چیزی می‌گوید، به عقل می‌گوید که توان دارد. مسیر را برایش فراهم می‌کند. حالا اگر فلان چیز را هم از دست دهد چون اصل کاری را دارد اصلا آن‌ها را نمی‌بیند. نه این‌که اذیت نشود؛ این تأکید من هست، اصلا ممکن است طرف بنشیند گریه هم بکند که مثلا الان ماشینت این‌طوری شده، ولی گریه‌اش که تمام شد می‌فهمد که امر مهم‌تر جلوی رویش هست. زود خودش را جمع و جور می‌کند. چون آن لحظه که در فشار بود ممکن است عقل رفته باشد، ولی وقتی برگشت، بدون دین برنمی‌گردد! با دین برمی‌گردد. ثبات در وجود خودش، احساس می‌کند. آسایش دارد. این خیلی باارزش‌تر از چیزهای دیگر هست. سلامتی در بدنش است، زنش مؤمنه است، خیلی مهم است.

همین اخیرا یک آقایی برای من تعریف می‌کرد که زنم بی‌سواد بود، او را بردم و ثبت‌نام کردم، دیپلم گرفت، او را دانشگاه فرستادم، ماشین برایش خریدم، بعدا فهمیدم که یک آقای دیگری در زندگی او است.
حالا نجیب‌ترین زن در خانه‌ات است، عفیف‌ترین زن در خانه‌ات است باز دنبال یک چیز دیگری هستی! این زن را اذیت می‌کنی. خدا یک بچه خوب به تو داده است، آینده‌ی این بچه خیلی روشن است، ولی آینده‌اش را از او می‌گیری.
پس یک لایه این است که باید تکلیف عقل معلوم شود، یک امر دو طرفه هم است. یعنی جوهره‌ی عقل هر چقدر است، آن تغییر نمی‌کند، ثابت است، خدا روز اول هر چقدر داده همان است. عقل، کم و زیاد نمی‌شود؛ رویش غبار می‌نشیند. ما باید این‌ها را کنار بزنیم. وقتی می‌گوییم خدا! عقل بده، یعنی آن مانع را برداریم که عقلِ من کارش را انجام بدهد. خیلی مواقع این‌طوری است؛ خدا عقل را داده اما یک چیز دیگری است که نمی‌گذارد عقل باشد، این خیلی مهم هست.

دومین چیزی که در امر دین کمک می‌کند به این‌که عقل پابرجا باشد، حالت درخواست از پروردگار هست. دعا! یعنی آدم بفهمد که در این راهی که می‌رود، دستش خالیست. دائما از خدا درخواست داشته باشد، ما یحتاجش را بگیرد. ببینید! خدا مایحتاج ما را یک‌جا نداده است، گفته برایت کنار گذاشتم، برایت لحاظ کردم، ولی باید بخواهی تا به تو بدهم. الان شما داخل مغازه هم بروی و بگویی آقا نخود و لوبیا بده یا با دستت اشاره کنی، این درخواست است. حالا در این مسیری که من می‌روم، مایحتاجم لحظه به لحظه هست. بندگی این است.
این‌که من بگویم، نه! خودش باید بدهد، این کبر است. باید بخواهی. باید ذلیلانه بخواهی.

سومین چیزی که به ما کمک می‌کند شکر است. شکر! باید شکر کنیم.
اگر شما این سه تا را پیدا کردید، که همه برای عقل است، این سه تا، امر ولایت و دین را نگه می‌دارد. اگر این‌طوری فکر کردی که من نیاز ندارم، همان جا اول موت هست.
اگر دیدی شکر نداری، همان‌جا اول موت هست.
باید درخواست داشته باشیم. اینکه می‌گویند طرف اراده‌اش بالا است، یعنی درخواستش بالا است.
شما اصلا شاید در ذهنت نیامده که از خدا طی‌الارض بخواهی، جزء چیزهایی است که خدا می‌دهد، و البته به بعضی‌ها داده است.

یک آقای سبزواری از پاکستان آمده بود، خیلی آدم خاصی بود، همین جا نشسته بود به من می‌گفت که مردم کاهلی می‌کنند از خدا طی‌الارض نمی‌خواهند! خدا طی‌الارض را برایشان در نظر گرفته که بدهد، اصلا برای مؤمن است.
تشرف خدمت حضرت-علیه‌السلام- را در خواست کنیم.
«اللَّهُمَّ أَرِنِی الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ وَ الْغُرَّةَ الْحَمِيدَةَ» (مفاتیح‌الجنان/دعای عهد)
اصلا یکی از درخواست‌های جدی شما این باشد که حضرت-علیه‌السلام- را ببینی؛ حضرت-علیه‌السلام- را ببینی یعنی خدا را دیده‌ای؛ خدا را ببینی یعنی همه چیز! در یک ملاقات بارت را بسته‌ای. برای مؤمن، لقاء است. اصلا قدیمی‌ها، چقدر این مطلب در درخواست‌هایشان بوده، چقدر پای این قضیه، زحمت می‌کشیدند! یک آقایی از فضلای تهران منبر من آمده بود و به من گفت: من از راه دور پیش شما آمدم. دیدم خیلی جدی است! گفت: من همه‌ی زندگی‌ام را گذاشته‌ام که حضرت-علیه‌السلام- را ببینم. حلقه‌ی اطراف حضرت-علیه‌السلام- هفتاد نفر هستند.
وقتی همّ تو این شد که امام زمانت را ببینی، دیگر این تقوا و ورع را گیر آوردی، صد را خواستی، بیست را به تو می‌دهند. همّ تو بالا می‌رود.
الان از خدا می‌خواهی که ماشین به تو بدهد. الان ماشین در رتبه درخواست‌های تو چند است؟ شما بگو خدایا! به من اجتهاد بده؛ من مجتهد بشوم. دنیا هم در آن است؛ این را هم به تو می‌دهند. خدایا! بصیرت بده، این را هم می‌دهند. همّ را باید بالا برد. یک موقعی حضرت آقای بهجت-رحمة‌الله‌علیه- می‌فرمودند: بعضی از افراد دلشان می‌خواست قرآن را حفظ کنند ولی نمی‌توانستند، همین‌جوری قرآن را می‌خواندند، ایشان فرمودند: تا به سوره آل عمران نرسیده حافظ قرآن می‌شدند!
چه درخواستی است؟! چقدر قوی بوده، اصابه کرده است.

الان دوستان می‌خواهند اربعین بروند، شما می‌توانید یک‌جوری اربعین بروید روی بال ملائکه، اصلا متوجه نشوید. به اندازه‌ی سر سوزن اذیت نشوید، بروید و برگردید، این یک چیز است. ممکن هم هست شما بروید و درب و داغان بشوید و برگردید. من در نجف دیدم آن‌هایی که برای اربعین آمده بودند، به ائمه-علیهم‌السلام- بد و بیراه می‌گفتند.
یک آقایی هم برای من نقل کرد و گفت ما همین که وارد نجف شدیم، در آن تاریکی، بیست و هفت نفر هم بودیم، یک جوانی آمد این‌قدر پیش ما گریه و التماس کرد تا ما را به خانه‌اش برد. ما خیلی تعجب کردیم! از ما پذیرایی شاهانه هم کرد.
این چه کسانی بودند؟! این‌ها افرادی بودند که درخواست‌هایشان بالا بوده است.
«وَ أَلْبِسْنِى عَافِيَتَكَ وَ جَلِّلْنِى عَافِيَتَكَ وَ حَصِّنِّى بِعَافِيَتِكَ وَ أَكْرِمْنِى بِعَافِيَتِكَ وَ أَغْنِنِى بِعَافِيَتِكَ» «جامه‌ی عافیت در من بپوشان که سراپاى مرا فرا گیرد و مرا در حصار عافیت جای ده و به عافیت گرامی دار» (صحیفه‌سجادیه/دعای۲۳)
این دعاها چیست؟! فقط لقلقه‌ی زبان نباشد.
درِ خانه‌ی خدا، یک گدای خوب باشید. این‌ که چیزی نیست، خوب گدایی کن، ببین بهترین وقت گدایی چه زمان است.
این گداها را موقع سحر ببینید، ما در کرج منبر می‌رفتیم یک پیر زنی در سرما و گرما، در جاده هفتاد متری یک نقطه را انتخاب کرده، چند سال است همان‌جا گدایی می‌کند. با این‌که ماشین‌ها با سرعت می‌روند ولی می‌دانند که این پیرزن آن‌جاست، هر وقت خواستند به او کمک می‌کنند.
گدایی یاد بگیر! قبل از اذان صبح وقت گدایی است؛ بلند شو یک وضو بگیر، یک چیزی بخور، هیچ کاری هم نکن. بگو: خدایا! تو خدایی و من هم بنده‌ی تو، این چه وضعی است؟ برای تو خوب نیست که من این‌طوری زندگی کنم.
یا زهراء: یک بنده‌ای این‌قدر می‌فهمد که همه‌ی خزانه‌اش را روی پایش می‌گذارد و می‌گوید تو خدای منی. تو من را اداره می‌کنی، من که از خودم چیزی ندارم، همه چیزم به نام توست. من وضعم خوب نیست، برای تو خوب نیست. به امام زمان-علیه‌السلام- شکایت کن. بگو آقا! امام زمان! ما اوضاع خرابمان را یک مثقال هم از ولایت شما نمی‌بینیم. به ما امام زمانی خودت را نشان بده. یک کاری برای ما بکن. من می‌ترسم بعضی از کارهایی را که کردم به شما بگویم، که بعضی چیزها را چطوری گرفتم.
می‌ترسم یک چیزی بگویید که صدر و ذیلش را نتوانید جمع کنید.
می‌شود گرفت. غیر از این هم از این‌ها انتظار نیست. لذا این را دارم عرض می‌کنم که درخواستتان را بالا ببرید.
این‌که آدم درخواست نمی‌کند به دو علت است؛ یکی این‌که طرفش ندارد که بدهد، و دیگر این‌که دارد ولی نمی‌دهد. هر دوی این‌ها به خاطر بی ایمانی هست.
طرف ما خداست! دارد و می‌دهد و من باید این را در وجود خودم درست کنم.
مثل زهرای مرضیه-سلام‌الله‌علیها-، حضرت-سلام‌الله‌علیها- را واسطه کن.
یک نفر خانه‌ی آقا فخر-رحمة‌الله‌علیه- آمده بود و می‌گفت: حاج آقا! کسی را دارند اعدام می‌کنند، اشتباهی هم اعدام می‌کنند. حاج آقا گفت: غلط می‌کند کسی اعدامش کند. گفت: حاج آقا! صبح ساعت چهار می‌خواهند اعدامش کنند. حاج آقا گفت: غلط می‌کنند.
بعد فرمودند: بروید و یک گوسفند همین الان بیاورید و ذبح کنید.
یک گوسفند نصف شب ذبح کردند.
این آقا ساعت هفت و نیم صبح که ما خانه حاج آقا بودیم آمد و با گریه و زاری گفت: حاج آقا! عفو خورد.
ببینید این دستگاه اهل‌بیت-علیهم‌السلام- هست. ببینید این را می‌گویم که امشب معرفت شما بشود. علامه بحرالعلوم-رحمة‌الله‌علیه- دارد کربلا می‌رود، در بین راه یک مسأله‌ای فکرش را مشغول کرد؛ این‌که خدای متعال به یک قطره اشک، همه‌ی گناهان را می‌بخشد، یعنی چه؟
امام زمان-علیه‌السلام- کنارش قرار می‌گیرند و می‌گویند: بحر العلوم! در چه فکری هستی؟
علامه-رحمة‌الله‌علیه- فکرش را می‌گوید؛ حضرت-علیه‌السلام- این داستان را می‌گوید؛ پادشاهی است که برای شکار رفت و در بیابان جا ماند، رفت و رفت و رفت و گم شد، داشت از تشنکی و گرسنکی هلاک می‌شد، به اطرافیانش هم گفته بود که دنبالم نیایید. رسید به یک چادری، یک پیرزن و پیرمردی بودند، این‌ها فقط یک بزغاله داشتند، فهمیدند مهمان آمده بزغاله را ذبح کردند، بحرالعلوم! ما یحتاج و همه چیزشان همان بود، بعد این پادشاه نجات پیدا کرد و به این‌ها گفت اگه کاری داشتید بیایید. وزراء خودش را جمع کرد و گفت: به این پیرزن و پیرمرد چه بدهم؟
یکی گفت: صد تا شتر. یکی گفت: صد تا اشرفی.
پادشاه گفت: شما نمی‌فهمید! این‌ها همه چیزشان را دادند! من هم اگر همه چیزم را بدهم تازه مثل این‌ها می‌شوم.
بحرالعلوم! حسین همه چیزش را به خدا داد. خدا اگر همه چیزش را به او بدهد، مساوی است! چون خدا خدایی خودش را نمی‌تواند بدهد، بقیه‌ی چیزها را به حسین-علیه‌السلام- داده، هیچ چیزی نمانده که ندهد، هر چی است، به حسین-علیه‌السلام- داده است چون حسین-علیه‌السلام- از همه چیزش گذشت.
یک شش ماهه مانده بود که آن هم برد.

وقتی مختار قیام کرد، خبرها را به زین‌العابدین-علیه‌السلام- دادند. حضرت-علیه‌السلام- فرمود: از حرمله چه خبر! از حرمله برایم بگویید.
یک دختر سه ساله در یک خرابه! شما حسابش را بکن، دختر سه ساله! مگر می‌شود او را جمع کرد. زن غساله می‌گوید جای سالم در بدن این بچه نمانده. اگر در ذهنت بیاید که این‌ها داستان است کافر شده‌ای. اگه در ذهنت بیاید این‌ها دورغ است، کافر شده‌ای. کفر و ایمان در دست‌های امام حسین-علیه‌السلام- است. دیگر در قرآن نیست، دیگر نماز بین کفر و ایمان نیست، امام حسین-علیه‌السلام- بین کفر و ایمان است.
با حسین-علیه‌السلام- هست که نماز ثابت می‌شود. اشتباه نرو! یک چنین آقایی اجازه داده درِ خانه‌اش باشی. اگر به تو اشک دادند بدانید با حسین چفتت کردند.

من مشهد نشسته بودم، خیلی حالم خراب بود، یک آقایی آمد کنارم نشست، این‌جوری فرمود که مادرمان زهرا می‌گوید که ما نوکرمان را بیش‌تر از بچه‌هایمان دوست داریم. یک عمری است داریم نوکری می‌کنیم. ریشمان را این‌جا سفید کردیم، بدنمان را در این جلسات خرد کردیم.
«الصَّلاةُ والسَّلامُ عَلی السَّيِّدَةِ الجَليلَةِ الجَميلَة، ذاتِ الاحزانِ الطَويلة فیِ المُدَّةِ القَليلة، المَجْهولةِ قَدْرُها، المَخفِيّةِ قَبرُها، المَكْسورةِ ضِلْعُها وَ المَضروبَةِ وَجْهُها»
ای امام زمان! ما دور هم نشستیم، مادرت را مساعدت کنیم به گریه، انتظار داریم آقا بنشینی گریه‌ات را بشنویم.
«المَظْلوم بَعْلُها، المَقْتول وَلَدُها، حَبیبةِ المُصْطفیٰ، اِنْسیَّة الحَوراء فاطمَة‌الزَّهراء»
هر کس دلش شکست همه را در نظر بگیرد.

و صلی‌ الله‌ علی‌ محمد و آله.